شرح پريشاني
اگر چشمانم را ببندم تا جاي خالي تو را نبينم، بويت كه به مشامم نمي رسد، صدايت كه به گوشم نمي رسد، نبودنت را به وضوح جار مي زند.
مي گويند هر دردي چاره اي دارد الا مرگ. بغض گلويمان را تركانده ، اشك امانمان را بريده، داغ تو جگرمان را سوزانده. نبودنت را گريسته ايم، ناليده ايم. شكوه كرده ايم. بي تابي نموده ايم اما .
اما امان از اين بيچارگي!
چقدر سهم ما از خنده هاي دلچسبت كم بود. از وجودت نسيم محبت و شادي در قلبمان مي وزيد. آهنگ صدايت هنوز در گوشم است. صورتت را با تمام جزئيات تصور مي كنم. وقتي مي خنديدي، حرف مي زدي، جدي بودي، شوخي مي كردي ، شاد بودي يا غمگين.
گل سرسبد فاميل. نقل مجلس انس و وفا . هرگز فكر نمي كرديم به اين زودي از وجود پر مهرت بي نصيب شويم.
مي گفتند خاك سرد است. و من پر كشيدنت به سوي ديار باقي در دستان مرداني كه جسمت را حمل مي كردند، با حسرت و حيرت نگاه مي كردم. دستم به تو نمي رسيد. واي بر من ! گنجي را در خاك مي كردند. مبهوت محشري بودم كه به پا كرده بودي. تو را خاك كردند. چهل روز گذشت. يك سال گذشت. روزهاي بي تو باز هم آمد و رفت. و من هنوز انكار مي كنم كه خاك سرد است.
چقدر باور كردن مرگ تو برايم سخت است. پس برايت مي نويسم تا شايد اين انكار پايان بپذيرد.
دايي عزيزم. دعا مي كنم در آرامش و صفا در خانه آخرتت به سر ببري و از هدايايي كه با دعا و نيايش برايت مي فرستيم راضي باشي.