فيلمنامه
من و سارا مشغول رياضي گاما هستيم. صبا توي اتاق پاي كامپيوتر فيلم مي بينه.
مامان به سارا ميگه: صبا صداش در نمياد. خواب نرفته باشه!
سارا : نمي دونم!
مامان (با صداي بلند): صباااااااااااااااااااااااااااااااااا.
صبا : بله
مامان كه خيالش راحت ميشه: هيچيييييييييييي.
صبا : باشه .
در اين قسمت مامان و سارا از جواب بي ربط صبا بلند بلند مي خندند.
*****************
چراغ دستشويي روشن نميشه:
صبا: چرا روشن نمي كني!؟
مامان: لامپ سوخته.
صبا: كجا آتيش گرفته؟
مامان: هيچ جا. لامپ خراب شده.
صبا : باشه واست يكي مي خرم.
واين ديالوگ دو بار ديگه پشت سر هم تكرار ميشه.
******************
بابا ي مهربون اومده خونه و چون دير كرده سارا و صبا مثل قحطي زده ها بهش حمله مي كند. بابا لنگاي سارا رو مي گيره و مي چرخونه.
صبا: حالا من
بابا صبا رو هم مي چرخونه
صبا: يو خو ووووووووووووووو! چه خالي ميده(بيشتر وقتها به جاي صداي ه مي گه خ)
در اين قسمت مامان و بابا ريسه مي رن.