اين هم از سهيل آقا
سهيل دستش رو مشت مي كنه . انگشت اشاره آماده ي خوردن ميشه. دستش رو بالا ميبره. دهنش رو باز مي كنه و چند بار زبونش رو در مي آره . حالا .... آخ چيكار كردي پسر چشمت داغون شد.
..............
سهيل ! پسرم! شكرم!.پَ ... چشماتوبستي ! دارم با تو حرف مي زنم. انگار نه انگار. خوب بخواب. باشه بعدا.
......................
آفرين تازه داري خنديدن رو ياد مي گيري. به قول بابايي لبخند مليح مي زني. راستي چرا بابايي وقتي ساكتي بغلت مي كنه و مي گه چيه چيه چي شده !بغل بياي؟ بيا بيا ! بغلي شدي ها!
تازه. وقتي گريه ات در اومد من رو صدا مي كنه.
امروز بايد اوف بشي. به قول بعضيها داماد بشي. (4شنبه 30 فروردين91)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی