سهیلسهیل، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 10 روز سن داره
ساراسارا، تا این لحظه: 18 سال و 7 ماه و 25 روز سن داره
صباصبا، تا این لحظه: 14 سال و 8 ماه و 15 روز سن داره

شاد با فرزندانمان....

درهـــم برهــــم

1393/10/16 13:44
نویسنده : ليلا
498 بازدید
اشتراک گذاری

صبا خانوم گاها شلوار ورزشی می پوشه همراه خواهرش میره ورزش و                      اونجا تبلت بازی می کنه!

دیگه!

یه شب براش یه قصه گفتم کفش برید! گفت: چه قصه جالبی . الان دیگه با این قصه خوابم میگیره. می دونم دوست دارید برای شما هم تعریف کنم ولی شرمنده چون من دراوردی بود یادم نیست. مثل مدل کلاهش که بافتم!

عاشق لبخند اول صبحشم. سرحالی و سرزندگیش منو سرحال میاره. البته که پرروبازیهاش هم گاها کلافه ام میکنه ولی در کل برام لذت بخشه!

یه بار برق لب براش خریدم که دلش خوش باشه. یه شب زد دفتیم مهمونی . ده بار تو مهمونی ازم پرسید : مامان ببین رژ لبم پاک نشده؟ می گفتم نه! می گفت آخ جوون و میرفت پی کارش. گاهی بدجور آدم رو از کرده خودش پشیمون میکنه.

سهیل خان رو می برم گفتاردرمانی. می گن وراثتیه . حالا یه سوال چرا خودم رو کشتم بگه مامان اون وقت هیچی نشده یاد گرفت بگه آیلین!(قبل از گفتاردرمانی). خوب دیگه ایلین اسم دختر همسایه بالاییه. گاهی سر این دختر بین صبا و سهیل دعوا میشه. 

وای که سارا چقدر درس داره. کلاس چهارمیه دیگه. ولی انصافا کیفاشون خیلی سنگینه. یعنی مسئولین مدرسه قادر به یه برنامه ریزی درست و درمون نیستند که کیفها سبک تر شه؟ از اینکه مجبورم وقتی که براش می ذارم فقط صرف درساش بشه ناراحتم. درسهاش باعث میشه حتی برای صبا و سهیل هم به اندازه کافی وقت نذارم . خدا رو شکر همچنان ورزش میره. با خواهرش دعوا میکنه. لب مرزه . بین کودکی و نوجوانی .

کفش ولباس به راحتی براش گیر نمیاد. کمی زندگی رو سخت می گیره. صبحای شنبه عزا میگیره. امیدوارم سال دیگه معلمش بهتر جذبش کنه. کاش مدارس کمی به نشاط و شادابی بچه ها اهمیت بدن. به نظر میرسه دایم درحال تذکر دادن  هستند. مثلا قانون مدرسه این بوده که روزهایی که فوق العاده دارن نهار ساندویچ و پیتزا نیارن. حالا یه بچه سر یه شرط بندی که باخته خواسته برا همه همکلاسیهاش پیتزا بیاره. اون وقت مدیر مدرسه بیاد و بچه رو توبیخ کنه و سفارشها رو پس بفرسته. آخه ارزش داشت که اشک بچه در بیاد و پیش همکلاسهاش کنف بشه. بهتر نبود اون روز رو ارفاق می کرد و بعد به شاگردا و پدرمادرشان یادآور می شد که دیگه تکرار نشه! 

وقتی سارا ماجرای دوستش  را برایم تعریف کرد برعکس معمول به مدیرش حق ندادم. 

تا بعد............

 

پسندها (1)

نظرات (1)

دایی
10 بهمن 93 2:34
در مورد وزن کیف بهتره به مدیر مدرسه رسما اعتراض کنین