آغاز مدرسه
شروع سال تحصیلی مبارک.
نمی دونید صبا چه ذوقی داره واسه پیش دبستان. صبح زود بلند میشه. شب تلاش میکنه ساعت 9 بخوابه. احساس می کنم داره بزرگتر میشه. برخلاف پیش بینی من که همیشه فصل مدرسه دیر می رسیدم اداره ، خوشبختانه گوش شیطون کر این اتفاق نیفتاد.
خانم خانما روز جمعه ، تو حیاط خونه مامانی سربه سر گربه گذاشته بود و پیشو هم چنگش زده بود. اول صداشو در نیاورد و یواشکی به سارا گفت. دایی جون متوجه شد که مشکلی پیش اومده به من گفت و من هم رفتم سراغش. ترسیده بود به من بگه. نوازشش کردم و دستش رو شستم و بتادین زدم. خدا رو شکر زخمش عمیق نبود. خلاصه قرار شد مامانی دیگه به پیشو غذا نده و از حیاط خونه بیرونش کنه.
صباجون؛ سهیل جون! جیغ و داد و تعقیب و گریزتون رو میشه تحمل کرد ولی کتک کاری نه!
سهیل به سرعت لاک پشت کلمه یاد می گیره و از جمله خبری نیست.
سرگرمی مورد علاقه سهیل اسب سواری با مامانه!
سارا باید بره مسابقات و من کمی نگران درسهاشم.
سحر بالاخره دندون درآورد.
و من هنوز سه تا بچه یک رقمی دارم(زیر 10 سال)!