سهیلسهیل، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 10 روز سن داره
ساراسارا، تا این لحظه: 18 سال و 7 ماه و 25 روز سن داره
صباصبا، تا این لحظه: 14 سال و 8 ماه و 15 روز سن داره

شاد با فرزندانمان....

یه روز شادی یه روز غم

1392/1/28 8:48
نویسنده : ليلا
748 بازدید
اشتراک گذاری

روزهایی که شاد و بی غصه ام، غرق لذت بردن می شوم. از بچه ها ، از هوای بهاری و ... . انگار که همه ی زیباییها برق می زنند. همه ی خوبیها چشمک می زنند . و پرنده ی امید از هر گوشه ی زندگی آواز سر می دهد. ناکامی ها سرخورده ، گوشه ای کز می کنند و کینه ها و دلخوریها رنگ می بازند. اما وقتهایی که غم  به دل آدم راه پیدا می کنه، مشکلات کوچیک و بزرگ میدون می گیرند و توی ذهنم شروع به خرد کردن من می کنند. بچه ها تبدیل به دردسرهای بزرگ می شوند و  آرزوهای عقب افتاده گردن کشی می کنند. تو این دوران به تنها چیزی که فکر می کنم موقتی بودن این روزهاست. ذهن پر مشغله ی خودم رو وادار می کنم که این بیت رو تکرار کنه:

چون به سر شد دولت اَیام وصل                بگذرد ایام هجران نیز هم.

من هم مثل همه ی آدمها دلم می خواد که همه ی لحظات زندگی ام سرشار از امید باشه و خودم پر انرژی و شاد باشم. ولی همیشه ممکن نبوده. دارم تلاش می کنم یواش یواش سهم شادی رو تو زندگیم بیشتر کنم. امیدوارم نسبت شادی تو  خانواده ام به حدی برسه که احساس کنم به یک ثبات و آرامش رسیده ام.

بگذریم. سهیل پسرم 14 ماهشه و هنوز راه نیفتاده. 5 یا 6 قدم راه میره و بعد چهار دست و پا. اگه اصرار کنم که پاشو تاتا کن ، لج می کنه و  .... . آقا بستنی خور شده اون هم با کثیف کاری تمام. غذا خوردنمون که با اعمال شاقه است. شلوار کوچولو این روزها بیشتر شبیه دستمال سفره است تا لباس. چوب بستنی رو هم حتما باید دستش بگیره . اگه کوچکترین حرکت مشکوکی از ما ببینه این بستنیه که به در و دیوار و مو و لباس و مبل و ... مالیده میشه. خلاصه من و باباش دیشب کلی با احتیاط و سرعت به این بستنی با طعم قهوه پاتک زدیم تا خدا رو شکر تموم شد. حالا خوبه که مزه ش رو دوست نداشت و با هر گاز کلی چهره ش درهم می شد و ترش می کرد.

روز 5شنبه (22/1/92) هم که برای اولین بار مامان رو بوس کرد اون هم چند بار . و لی بوسیدن صورت زبر بابا چندان تجربه ی خوبی براش نبود و لبهای نازکش سوختند.

صبای عزیزم چقدر شیرین زبون شده. حرف که می زنه کلی بوس حواله ش می کنم. دیشت می گفت :" مورچه رو بذار تو قذف"  بابا کلی فکر کرد تا بفهمه منظورش قفسه.

سارا خانوم بازیگوش هم امیدواره عضو تیم بدمینتون بشه. گاهی از دست خواهرش شاکی می شه و گاهی هم یواشکی ... می ریزه.

داشتن دو دختر با روحیات کاملا متفاوت تجربه ی خوبی برای من بود. فکر می کنم در آینده برای هر دوشون خوب باشه که از خصوصیات همدیگه تجربه به دست بیارند و  سعی کنند نکات مثبت رو از هم یاد بگیرند. سارا بیشتر درون گرا و محافظه کاره و صبا برون‌گرا و جسور . نمی شه گفت کدوم بهتره . اگه کسی بتونه رفتارهای مناسب هر موقعیت رو تشخیص بده و از ش استفاده کنه به نتایج موفقی دست پیدا می کنه. یه وقتهایی لازمه محافظه کار بود و آروم آروم حق رو مطالبه کرد. یه وقتهایی هم باید تعارف رو کنار گذاشت و با اعتماد به نفس خواسته ی خود رو بیان کرد. گاهی محافظه کاری باعث پایمال شدن حق می شه و گاهی صراحت و جسارت و فریاد. اگه دو تا خو.اهر باهم مچ بشوند تیم خوب و کاملی تشکیل می دهند.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)