سهیلسهیل، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 17 روز سن داره
ساراسارا، تا این لحظه: 18 سال و 8 ماه و 1 روز سن داره
صباصبا، تا این لحظه: 14 سال و 8 ماه و 22 روز سن داره

شاد با فرزندانمان....

کلاس زبان

ترم بهار تصمیم گرفتم اسم صباجون رو تو کلاس زبان بنویسم. اولین جلسه زبان که تشکیل شد ما بودیم و صبای جوگیر. تمام حرفش شده بود راجع به کلاس و معلمش و دوستاش. کل ذوق کرده بود . آخر کلاس به خانم معلم گفته بود خیلی کم درس دادین.  انگار از بغل دستیش یه کوچولو کتک هم خورده بود. فکر کنم با صدای خیلی بلند جواب میداد. همکلاسیش زده بود تو سرش و گفته بود: " اگه تو ساکت باشی بقیه هم حرف می زنن."   اتفاقا معلم زبان سارا و صبا هر دو یکی هست. خانوم به سارا گفته بود خیلی خواهرت پرانرژیه همش سوال میکنه! امیدوارم تا آخر همینطور علاقه مند بمونه و یه روزی شریک خوبی برای سارا بشه. اگه با هم تمرین کنند بهتر پیشرفت خواهند کرد. ...
27 فروردين 1397

شروع سال در خانه ما چه خبر

در آستانه سال نو از بس صبا منو سوال پیچ می کرد تا از راز کادوی عیدش سر در بیاره سهیل هم حساس شده بود. از صبح سه شنبه بیقراریهاش برای دریافت عیدی شروع شد. گریه کرد، نق زد. " پس کی عید میشه" " من دیگه خسته شدم" " کادو مو بیارین ". ما هم هی سرش رو گرم کی کردیم. صبر کن بذار عید بشه. می خایم سورپرایز بشی و خلاصه انتظار به سر اومد. آخه طقلک ساعت و دقیقه و ثانیه حالیش نمی شد. نگاهش رو معطوف کرده بودم به شمارش معکوس گوشه صفحه تلویزیون که بابا هر وقت همه این عددها صفر شد عید شده. ساراجون یک هدفون بلوتوثی با یک فلش مموری کادو گرفت. صباخانوم یک اسباب بازی صندوق فروشگاه و سهیل یک چادر بازی فنری با طرح بن تن. دایی وحید...
5 فروردين 1397

تبریک سال 97

سال نو رسید. همیشه به این فکر می کردم چرا هنوز هم اینقدر لحظه تحویل سال برام هیجان انگیزه. پیش از این تنها دلیلی که به ذهنم می اومد این بود که شایدخاطرات دوران کودکی تو ناخودآگاه ذهنم  تداعی میشه و کودک درونم به وجودم غلبه میکنه. امسال به فرضیه دیگه ای هم فکر کردم. فکرش رو بکنین توجه این همه آدم به چند ثانیه خاص معطوف بشه. تمرکز انرژی جمعیت زیادی از انسانها؛ ایرانی، تاجیک، افغان و ... روی یک زمان مشترک قرار بگیره. شاید به خاطر همینه که احساس میکنی همراه دعای دم تحویل سال، قلبت هم داره پرواز می کنه. یک دعای دسته جمعی بی نظیر.  کاشکی این مراسم مشترک بیشتر و بیشتر بشه و ما آگاهانه بهشون پر و بال بدیم. با هم برای داشتن جامعه ای هم...
5 فروردين 1397

آخرین پست 96

سلام دوستان. روز و روزگارتون خوش. مثل همیشه با انبوهی از خاطرات نانوشته به وبلاگم سر زدم. مدرسه رفتن بچه ها. کلاس های فوق برنامشون. شیرین کاریهاشون و ... همون طور که من و همسرم مشغول سرو کله زدن با سهیل بودیم تا واژه ها را رو دست بیان کنه به یک کشف جالب رسیدیم. اینکه سهیل به جای هر بخشی از یک واژه ترکیبی که نمیتونه بیان کنه کلمه " حسن " رو جایگزین میکنه. مثلا به جای قایم موشک میگه " حسن موشک" یا به جای محمدحسین میگه " حسن حسین ". حال چرا نمیدونم؟ البته تا الان خیلی پیشرفت داشته. امیدوارم تا فصل مدرسه به اندازه کافی مهارت گفتاری پیدا کرده باشه. ساراجونم از مدرسه جدیدش خیلی راضیه. خوشحالم که راجع به ...
27 اسفند 1396

ثبت نام پیش دبستانی

امسال پسرم سهیل باید بره پیش دبستانی. جلوی ادارمون یه مرکز هست که دلم میخواست به خاطر نزدیکی راه اونجا ثبت نامش کنم. از پسرم تست گرفتن؟!! خیلی از مراکز این کار رو می کنند. یعنی گلچین می کنن. برای راحتی کار خودشون و بهانه اینکه کلاس یکدست باشه. درصورتیکه اکثرشون بیشتر از دو تا کلاس دارند. براحتی می تونن بچه هایی رو که ثبت نام کردند برحسب آمادگی شون بین دو تا کلاس تقسیم کنند. هرچند من تو هیچ مقطعی با یک دست بودن کلاس موافق نیستم. بلکه روش تدریس باید بر پایه خلاقیت باشه. طوری که نه بچه های زرنگ تر خسته بشنو نه بچه های عقب تر سرخورده بشن. یه معلم علوم داشتیم که کلاس رو به 4 الی 5 دسته تقسیم می کرد و بچه های زرنگ تر رو سر دسته هر گروه می کرد. موق...
13 خرداد 1396

نمایشگاه کتاب

تو ذهنم بود بعد از امتحان تیزهوشان هدیه ای به سارا بدم  و از تلاشش تجلیل کنم.  قبولی امتحان برام مهم نیست. همینکه در طول سال به طور خودکار درس خوند به نظم ارزش تشویق رو داشت. تا اینکه با افتتاح نمایشگاه کتاب به ذهنم رسید با خودم ببرمش نمایشگاه تا لذت ببره. پس جمعه به اتفاق دائی و زندائی سارا رفتیم تهران. دائی وحید هم به جمع ما پیوست. 90 درصد زمانمون تو غرفه کودک و نوجوان گذشت. سارا تو انتشارات هوپا، نویسنده یه کتاب رو از نزدیک ملاقات کرد و کتابش رو با امضاء خودش از اونجا خرید. خیلی هیجان انگیز بود. کلی هم برای خودش و صبا از غرفه پرتغال خرید. از انتشارات ذکر و چند جای دیگه هم همینطور. کلی بهش خوش گذشت. به من هم. دائی رضا کل مسر برگش...
16 ارديبهشت 1396

پایان 95

سلام به دوستان خوبم. سال 95 گذشت و من چقدر خاطره ننوشته دارم. به خاطر پایان نامه و حجم کار اداره حتی نتونستم یه تک پا بیام اینجا.  سارای عزیزم امسال کلاس ششم ابتدائی رو پشت سر می گذارد. برای مدرسه شون خیلی مهمه که قبولی تیزهوشانشون زیاد باشه. برای همین یه عالم کتاب کت و کلفت بهشون دادند. با همه تیرهای انتقادی که به سمت مدرسه تیزهوشان نشانه رفته و اصل و اساسش از نظر روانشاسان و جامعه شناسان زیر سوال رفته، هنوز هم مسئولین آموزش و پرورش روی حفظ این سنت پافشاری می کنه و چقدر مایه تاسفه که آموزش و پرورش اینقدر از علم روز عقب هست و مثل لاک پشت حرکت میکنه. جدا کردن یک عده با یک آزمون غیراستاندارد، و معرفی اونا به عنوان تیزهوش هم ظلم در حق ق...
28 اسفند 1395

سفر شهر کرد

هفته پیش مسافرت بودیم. به اتفاق خانواده و عمه ، شئهر عمه و پسرعمه بچه ها. رفتیم شهر کرد. تیو راه یه سری هم به کاشان و اصفهان زدیم. به بچه ها خیلی خوش گذشت. سهیل هم حسابی بازی کرد. به نظر می رسید این دوره کوتاه مثل یک دوره آموزشی تغییرات زیادی در سهیل ایجاد کرده باشه. هم حرف زدنش کاملتر شده و هم دل و جرأت بیشتری پیدا کرده. سامان یکی از شهرستانهای اطراف شهرکرد هست. با یه رودخانه پرآب و پل تاریخی زمانخان. بچه ها حسابی آب تنی کردند. سهیل پسر هم یه لحظه مثل تیر کمون به سمت همسفرامون که با احتیاط خودشون رو تا وسط این رود پرفشار رسونده بودند دویدن گرفت که توسط پدر مهار شد و درحالی که تو بغل باباش بود به اونا ملحق شد. بعد از ظهر به یه تالاب قش...
1 شهريور 1395