سهیلسهیل، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 3 روز سن داره
ساراسارا، تا این لحظه: 19 سال و 1 ماه و 18 روز سن داره
صباصبا، تا این لحظه: 15 سال و 2 ماه و 8 روز سن داره

شاد با فرزندانمان....

شرح حال

صبا جونم خیلی شیرین شده. از بس ناز حرف می زنه دلت نمیاد به خواسته اش عمل نکنی. دیروز موهاش رو کوتاه کردم و یک عکس 4*3 ازش گرفتم. خیلی شکل پسرها شده. وقتی هم لج می کنه غیرقابل تحمل میشه. بچه ها دوست داشتنی اند. از خدا می خوام که باز هم به من صبر بده تا همیشه باهاشون مهربون باشم. سهیل ، پسرم سرما خورده و همش بادکنک درست می کنه. امروز عصر باید ببرمش دکتر. روزها می گذره  و من ثانیه ها را به امید خدا سپری می کنم. اینقدر سرم شلوغه که فرصتی برای گذشته و آینده ندارم.  اگه فرصتی برای نشستن و دیدن برنامه ی تلویزیون پیدا کنم یقین بدونید که یک کارم رو فراموش کردم. سهیل هم همش بهانه می گیره که یکی پیشش باشه. وقتی بابا میاد قبل از هر کار...
23 مهر 1391

نامه ای به کودکانم

سارای عزیزم. آرزو می کنم همیشه شاد و پرانرژی زندگی کنی و در کارهایت موفق باشی. تو مهربان، دلسوز، ملاحضه کار و قانعی. اگر کسی یا کسانی به اندازه  ی خودت با تو مهربان نبودند رنجیده خاطر نشو ! اگر کسی با شنیدن غصه هایت بی تفاوت بود ، ناراحت نشو! اگر دیگران رعایت حال تو را نکردند، عصبانی نشو! چون  همه ی خوبیهایی که گفتم گنجهایی هستند که تو ذاتا به ارث برده ای و خیلی ها از آن محرومند. اما بگذار دیگران از انتظارات و خواسته های تو آگاه شوند و آنها را فقط در قلبت نگه ندار. رنجش و ناراحتی خود را در نزدیک ترین زمان با لحنی آرام به طرف مقابل خود بگو و راه انتقاد مؤثر را بیاموز. هرگز به علوم، مهارت ها  ، موقعیت هاو موف...
12 مهر 1391

آغاز فصل مدرسه

اول مهر فرارسید. شور و شوق مدرسه . کاش دوباره بچه می شدم. بوی کاغذ و کتاب نو. بوی پاک کن و چرم نوی کیف  و جامدادی. خوش به حال دخترم. صبا کمی بهتر از قبل از خواب بلند میشه تا به مهد بیاد. چون سارا هم بیداره . خدا رو شکر گیر نمی ده که مثل سارا بره مدرسه. به دفتر و کتابهاش هم کاری نداره. البته چیزی نمونده که داداشی این وظیفه رو به عهده بگیره. خداییش پارسال هم صبا خیلی خرابی به بار نیاورد. همه اش پیش بینی می کردم که دفتری پاره کنه یا مشقی رو خط خطی کنه. اما به خیر گذشت. سهیل تو خونه  با خاله تنهاست تا سارا بیاد . سهیل مثل دم دنبال خواهراشه. با چه ذوقی دنبالشون راه می افته. حتی تا دستشویی! سینه خیز با یک دست خودش رو به سمت جلو پ...
12 مهر 1391

فیلمنامه

صبا: بابا !!!!!!!!! چرا کانال رو عوض کردی؟ (یک سریال کره ای در حال پخش) بابا: نگاه کن ببین. چرا دختره داره گریه می کنه؟ صبا : جیش داره؟ بابا: نه ! جیش داشته باشه که گریه نمی کنه؟ صبا : جیش داره؟ بابا: نه! صبا: پس چرا دستش ... انفجار خنده. بابا: نه عزیزم اینا وقتی می خوان احترام بگذارن دستاشونو اینجوری  می کنن. .................... صبا: بابا چرا کانال رو عوض کردی. می خوام قدقد دوست بچه ها ببینم.(برنامه ی هدهد) ..................... صبا: مامان مگه جوراب خوردنیه؟! مامان: نه عزیزم صبا: داداشی همش می خواد جورابم رو بخوره (می تونید به جای جوراب، شلوار ، انگشت، چادر ، پتو ، اسباب بازی و غیره رو هم اضافه کنید.) ...
12 مهر 1391
1