مامان بابا من ميخام آزاد باشم
ديروز از كارم كه برگشتم متوجه يك جمله روي كاغذ روي ديوار سارا شدم:"مامان بابا م ميخا آزاد باشم." كلي خنديدم و بغلش كردم . پرسيدم آخه كي اسيرت كرده ؟ خنديد و با انگشت یواشکی به صبا اشاره كرد. ديشب كه صبا كنترل رو به سرش كوبيده بود اون جمله رو نوشته بود. كم كم جملات ديگه اي هم اضافه شد: "مامان بابا من از دست صبا فرار كونم." "بابا چرا شب دیر مي آيد خانه؟"
نویسنده :
ليلا
15:40