ماجراهای شنیدنی
-داشتم دنده عقب از پارکینگ می اومدم بیرون. نگو که یه در پارکینگ بسته شده بود. من هم حواسم به یه سمت دیگه بود که همونطور که حدس می زنید خوردم به در بسته. سارا هم که تمام این مدت روش به عقب ماسن بود زد زیر خنده. من هم دعواش کردم که دیدی و چیزی نگفتی؟ اگه سرعتم زیاد بود که ...
- دیشب سهیل رو خوابوندم و رفتم سراغ صبا تا کمی پیشش بخوابم. یهو دیدم سارا هم کنار صبا خوابیده. گفتم"اِ تو اینجایی؟"
فوری صبا گفت:" اِ منم که انجام!" . کلی خندیدم و من حسابی ماچشون کردم. اما هنوز دو دقیقه کنارشون دراز نگشیده بودم که صدای فینقیلی دراوومد.
- سهیل دیگه به طور علنی حسودی می کنه. وقتی صبا بغلمه جیغ می زنه و هلش میده تا بلندش کنه. البته من بهش رو نمی دم و تا صبا نخواد از بغلم بلندش نمی کنم. یکی رو این پا یکی رو اون پا.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی