سهیلسهیل، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 16 روز سن داره
ساراسارا، تا این لحظه: 18 سال و 8 ماه سن داره
صباصبا، تا این لحظه: 14 سال و 8 ماه و 21 روز سن داره

شاد با فرزندانمان....

بدون عنوان

1391/9/19 8:52
نویسنده : ليلا
303 بازدید
اشتراک گذاری

سهیل کوچولو یکی دو هفته است که چهار دست و پا می ره. یکی از دندونای بالاش دراومده و کناری هم در حال رویشه. کنترلش سخت شده و انرژی زیادی از من می گیره.

خودم از نظر روحی تو وضعیت نرمالی نیستم. دلم می خاد شوهرم بیشتر خونه باشه حتی اگه کمک نکنه و بخوابه. آخه وقتی دیر می آد خسته هم هست و نمی شه انتظاری داشت.

دیشب دیر اومد خونه . سهیل رو که از خواب بیدار شده بود خوابوند. به من گفت برو کمی بخواب. من هم سه تا شعله غذا رو گاز گذاشتم و رفتم که بخوابم. داشت به سارا املا می گفت و من صداشون رو می شنیدم تا که خوابم برد. نمی دونم چند دقیقه طول کشید. بیدار که شدم بلافاصله بلند شدم تا به کارهام برسم. بعد از شام نوبت من بود که کنترل اوضاع رو به عهده بگیرم. چون خستگی از سر و روی بابا می بارید. خلاصه کمک به کمک روزها رو سپری می کنیم و من با همه ی خستگی هام شکر گزار نعمتهای بیکران پروردگارم. دعا می کنم کم صبری ها، بی قراری ها و ناشکری هایم را به خاطر ضعف جسمم و کمی ظرفیتم ببخشد.

دیشب کلی سهیل از سر و کولم بالا رفت کمی پشت گردنش رو ماساژ دادم چند دقیقه ای آروم گرفت و باز ورجه وورجه کرد. دفعه ی بعد به قول بابام سرش رو چریکو کردم. ماساژی که قدیم برای کشتن شپش سر انجام می دادن . این بار زمان طولانی تری خودش رو در اختیارم گذاشت و گاها چشمهاش رو هم می رفت. سرآخر هم نق و نوق کرد و کمی شیر خورد و خوابید.امیدوارم زودتر خوابش تنظیم بشه و قلقش دستم بیاد.

مدرسه ی سارا که تعطیل بشه فکر کنم با تجربه ای که از سال قبل دارم باری از دوشم برداشته بشه. تازه درخواست کار نیمه وقت هم دادم. هرچند بیشتر همکارام توصیه می کردند که این کار رو نکنم. اگه نیمه وقت شدن به قیمت نصف شدن حقوقم بشه حتی اگه بابتش دو ساعت زودتر بیام خونه برام غنیمته.

صبا شیرین زبونه مثل همیشه. امروز تو ماشین ازمن می خواست براش یک اسب بخرم اون هم دکمه ش رو فشار بده بره مهد کودک. در آخر هم از من می پسید که ماشین چه طوری راه میره؟ چه طوری روشن می شه ؟ کی سوئیچ رو درست کرده و ... . الان دیگه پازل فومی ش رو خودش به تنهایی درست می کنه.

اگه من از دستش عصبانی بشم و دعواش کنم هیچ کی جز خودم نمی تونه او رو از لاک دربیاره. حتما باید مطمئن بشه که من باهاش دوستم. ترجیح می ده من با حالت نیمه قهر هم که شده طرفش برم و باهاش حرف بزنم اما دیگران دنیا نازش کنند جواب نمی ده.

امروز از سارا می پرسم دیروز زود رفتی مدرسه چه کار کردی . می گه به خانم ...(مستخدم) کمک کردم کلاس رو تمیز کردیم. او هم به من گفته همیشه  زود بیا کمکم کن. من هم گفتم کار خوبی کردی کمک کردی ولی این بار بشین درست رو بخون. یه وقت طرف بخاری نری ها؟ و ... .

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان حسین جون
19 آذر 91 10:17
سلام عزیزم خدا بچه های گلت رو برای شما نگهداره ماشالله هرکدوم ازون یکی دیگه بانمک تره خدا پشت وپناهشون باشه