از صبا گفتن
يه روز صبا رو دعوا كردم . برگشت بهم گفت: چيه هي هي هي غرغر مي كني . من مونده بودم عصباني باشم يا بخندم.
يه روز صبح از خواب بلند شد و گفت: وقتي مي گم شكلات بده ، نگو بسه!
خيلي زبل و لجباز شده . همه اذيت و آزارش يك طرف شيرين زبوني هاش طرف ديگه. چند وقتيه قاتل رژ لب و كيف پولم شده. يه روز كيف پولم رو خالي كرده بود و من بي خبر رفتم خريد. خواستم از خودپرداز پول نقد برداشت كنم كه ديدم هيچي تو كيف پولم نيست . دست از پا درازتر برگشتم خونه تا كارتم رو پيدا كنم.
صبا خيلي دوست داره مستقل باشه. بيشتر كارهاشو زودتر از معمول ياد گرفت. اول از پا كردن كفش و جوراب شروع شد تا به شلوار پيش بندي و كاپشن و كلاه رسيد. اولش كمي آزار دهنده بود چون بايد كلي معطل مي شدم تا خودش كارشو بكنه ولي در عوض الان راحتم. بچه م سه سوته حاضره
جملات قصار صبا ي شيرين زبون:
-گفتم با من شوخي نكن!(برگرفته از ديالوگ رضا عطاران در تبليغات قبل از شرك)
-وقتي مي گم آبنبات بده ، نگو بسه
-تو با من چي كار داري؟
-آهاي مامان چي كار مي كني موهامو كندي!(هرچند هم يواش موهاش رو درست كنم بايد اين جمله رو بگه)
-سيندرلا خوشگل صورتي بذار(منظور سي دي)
-لاك پشتهاي اين جا