تجربه توكل
شكم اولم بود. تجربه اي نداشتم. كارم شده بود ماهي يك بار برم پيش متخصص زنان. اون هم وزن و فشار خونم رو اندازه مي گرفت. " اسيدفوليك داري؟ آهن داري؟" " مشكلي كه نداري؟" "نه". " به سلامت". نمي دونم اين دو دقيقه ويزيت ارزش اون همه معطلي رو داشت يا نه! به هر حال پابه ماه آخر گذاشتم. خانم دكتر برام توضيح داد كه اگه بخوام سر زايمانم حتما حضور داشته باشد بايد 70هزار تومان دستي به ايشان تقديم كنم. در غير اينصورت بايد پزشك آنكال به بالينم بيايد. با همسرم صحبت كردم. گفت عيبي نداره بگو كه پول رو مي ديم. دفعه بعد خانم دكتر با شنيدن بوي پول يكدفعه خيلي خوش اخلاق شد و گفت كه حالا بخواب تا ... . " كمي عفونت داري بايد برات دارو بنويسم!" خلاصه پدر پول بسوزه! شماره موبايل خانم دكتر رو گرفتيم و رفتيم. ماه آخر بايد بيشتر پياده روي مي كردم تا براي زايمان آماده بشم. ولي استثنا هم وجود داشت." خوب خانم تا سه روز ديگه پياده روي نكن چون من تو شهر نيستم. مبادا دردت بگيره. از شنبه برو پياده روي". سرتون رو درد نيارم آخرش هم يه روز كه كشيك خودش بود منو بستري كرد و يكي دو ساعت بعد از بستري شدن اومد بالا سرم. زمان زايمان نزديك مي شد. همون لحظاتي كه آسمون خدا به زمين مي چسبه و هيچ كس ديده نميشه. در عمرم اينقدر شرمسار خدا نشده بودم. درجا توبه كردم كه چرا به كسي غير او پناه بردم. آخه اون موقع هيچ كس جز خدا ديده نمي شد. و من چه قدر ساده لوح بودم كه به بنده خدا توسل جسته بودم.
سر شكم دومم دكتر ديگه اي رو انتخاب كردم. اون هم وقتي ديدم مي خواد بيست روز زوردتر از موعد بچه ام رو به دنيا بياره،عطايش رو به لقايش بخشيدم و به خدا توكل كردم. دو هفته گذشت و هر چي همسرم سؤال مي كرد كه نمي خواي بري دكتر، مي گفتم نه. نيمه شعبان شد و دختر دومم سالم و سلامت بدون منت هيچ متخصصي به دنيا آمد. خدايا شكرت! خودت كمك كردي اينبار اشتباه نكنم و فقط به خودت توكل كنم.