سهیلسهیل، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 10 روز سن داره
ساراسارا، تا این لحظه: 18 سال و 7 ماه و 25 روز سن داره
صباصبا، تا این لحظه: 14 سال و 8 ماه و 15 روز سن داره

شاد با فرزندانمان....

مسافرت شمال

1390/4/6 9:11
نویسنده : ليلا
454 بازدید
اشتراک گذاری

اينبار يك مسافرت خانوادگي داشتيم به شمال. مكان اقامت ما مهمانسراي بانك بود در بابلسر. جاي خوبي بود. بچه ها كه عاشق پارك بازي محوطه بودند و تا از سوئيت مي زديم بيرون بهانه پارك را مي گرفتند. صبا براي اولين بار بعد از اينكه حسابي تاب سواري كرد هوس كرد بقيه وسايل بازي رو هم امتحان كنه. خدا مي دونه تا خانم از پله هاي سرسره بره بالا و بياد پايين من به خدا مي رسيدم. آخه چند تا سرسره به هم چسبيده بودند و همه اش مي ترسيدم به تقليد از بقيه بخاد از پله هاي اضافي بالا بره و سرسره هاي بلندتر رو امتحان كنه. من هم كه دستم بهش نمي رسيد تا روشو مي چرخوند يا چپ چپ به بقيه راه نگاه مي كرد جيغ جيغ من مي رفت هوا كه نه نه زود باش بشين و...

فسقلي با بچه هاي بزرگتر از خودش سوار تاب 4نفره مي شد و حسابي از ترس و هيجاني كه حس مي كرد لذت مي برد. من هم چهار چشمي نگاهش مي كرم كه نكنه حالش به هم بخوره ولي موش موشك بهم لبخند ميزد و گاهي هم آواز سر مي داد. هم خنده ام مي گرفت هم لبم رو از ترس مي گزيدم.

تكيه كلامش شده بود "من جي؟". هر چي سارا مي گفت اون هم تكرار مي كرد.

سارا هم هر بار يه دوست پيدا مي كرد و باهاش مشغول بازي مي شد. كلي عكس خوشگل ازش گرفتم. دو بار رفتيم كنار دريا. دريا طوفاني بود. بچه ها كنار ساحل شن بازي مي كردند. صبا اول از اينكه دست و پاهاش شني بشن بدش مي اومد، اما كم كم عادت كرد. تا اونجايي كه يادمه سارا اين وسواس رو نداشت. خاطرم هست كه يكبار پوشكش پر از شن شده بود و من فكر كرده بودم بچه خرابكاري كرده.

يه سري هم به باغ وحش زديم. سواي از كثيفي و بوي بدش براي بچه ها خوشايند بود.

جاتون خالي خوش گذشت

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)