شکرانه
خدایا ترا سپاس می گویم.
در هیاهوی شادیبخش کودکانم، آنگاه که لبریز از حس خوشایند مادرانه ام،ترا میبینم که به من
نگریسته ای، می شنوم که می گویی:
"آیا تا به حال در مخیله خود چنین لذتی را تصور کرده بودی؟" چشمهایم را می بندم و می گویم : "نه".
بی درنگ بزرگی و جلالت را، حکمت و مهربانی ات را زیر لب می ستایم.
با همه ی وجودم آنچه را به من ارزانی کرده ای، خواهانم.ترا سپاس می گویم با همه ی سلولهای جسمم و همه حواسم، باهمه ی هستی ام .
ترا که بندگی ات نکردم آنچنان که شایسته ای، ترا که تَرکم نکردی در ناشکریهایم.
اکنون من آن سرمستی ام که هر که را بیگانه پندارم در مستی، تو یگانه را هشیارانه می شناسم، می بینم و می ستایم.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی