قلم فرسایی
اگر قلم مرا یاری کند چه خوب می شود . چه خوب می شود اگر پیدایم کند. گم شدهام. نمی دانم کی نمی دانم کجا. آشوبی دارم . حتی اشک هم مرا یاری نمی کند. تا به حال اینقدر در فریبکاری مهارت نداشتم. لبخند می زنم. آرام می گیرم. حوصله به خرج می دهم. اما به خدا پیدا نیستم. آشوبی دارم. قلبم از من فرمان نمی برد. خواب مرا به آغوش می کشد اما آرامم نمی کند. شاید قلم مرا یاری کند. دلم هوای غروبی را دارد که ماهها به طول انجامیده. هر جا چشم می اندازم پیدایش نمی کنم. از حرف خستهام. از خودم خستهام. ترس و نگرانی مرا دوره می کنند. انگار خوراک خوبی پیدا کردهاند. اما من که نمی خواهم خوراکشان شوم. آخر من مادرم. می گذارم کودکانم در ...
نویسنده :
ليلا
13:11