یه روز شادی یه روز غم
روزهایی که شاد و بی غصه ام، غرق لذت بردن می شوم. از بچه ها ، از هوای بهاری و ... . انگار که همه ی زیباییها برق می زنند. همه ی خوبیها چشمک می زنند . و پرنده ی امید از هر گوشه ی زندگی آواز سر می دهد. ناکامی ها سرخورده ، گوشه ای کز می کنند و کینه ها و دلخوریها رنگ می بازند. اما وقتهایی که غم به دل آدم راه پیدا می کنه، مشکلات کوچیک و بزرگ میدون می گیرند و توی ذهنم شروع به خرد کردن من می کنند. بچه ها تبدیل به دردسرهای بزرگ می شوند و آرزوهای عقب افتاده گردن کشی می کنند. تو این دوران به تنها چیزی که فکر می کنم موقتی بودن این روزهاست. ذهن پر مشغله ی خودم رو وادار می کنم که این بیت رو تکرار کنه: چون به سر شد دولت اَیام وصل &n...
نویسنده :
ليلا
8:48