سهیلسهیل، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 20 روز سن داره
ساراسارا، تا این لحظه: 18 سال و 7 ماه و 4 روز سن داره
صباصبا، تا این لحظه: 14 سال و 7 ماه و 25 روز سن داره

شاد با فرزندانمان....

بر بوی پسته آمدم...

1391/8/8 13:11
نویسنده : ليلا
402 بازدید
اشتراک گذاری

دیگه عادت کرده بودیم به گریه های بلند بلند صبا موقع حمام کردنش و این که به زور نگهش داری لیفش بزنی و موهاش رو شامپو کنی. دیروز خواستم موهای سارا رو خودم بشورم تا شوره های سرش برطرف بشه . صبا از ذوق پوشیدن زیرپوش جدیدش که خاله براش گرفته بود به زور خودش رو چپوند توی حمام. من هم که عجله داشتم سارا رو تندتند شستم و بیرونش کردم. صبا که تا اون موقع به حال خودش رها شده بود شاکی شد که چرا اونو نشستم. بعد در کمال تعجب من روی چهارپایه ی روبروی من نشست و خودش رو برای حمام شدن تسلیم کرد."ببین گریه نمی کنم!". من هم تنش رو لیف زدم و کلی مسخره بازی درآوردم و اون هم کلی خندید. بازی ای که لجبازیهای خودش مانع لذت بردن از آن می شد و حرصم رو در می آورد. بعد هم که نوبت سر شستن شد بدون اینکه من حرفی بزنم چشمهایش را می بست و سرش را بالا می گرفت تا شامپو به چشمش نرود. و خلاصه کلی تلاش کرد تا کمترین غرولند را تحویل دهد. انصافا راحت شستمش و اعصابم سرجاش بود. به نظر شما هفته ای یه زیرپوش نو بگیرم می ارزه؟ البته شب موقع خوابیدن به زور یه بلوز دیگه تنش کردم که سرما نخوره. می خواست زیرپوشش معلوم باشه. اگه دیشب تو خواب خیسش نمی کرد لابد مهد کودک هم می خواست با زیرپوش بیاد.

راستی اگه ما کودکان بزرگ باشیم انگیزه هایمان برای پیشرفت در نظر بزرگترها همین قدر کوچک و بی ارزش خواهد بود؟ البته اگر مایه ی موفقیت باشند نمی توان گفت بی ارزش. خیلی وقت ها حس می کنم به قول شاعر : بر بوی پسته امدم ، شکر نصیبم شد.

واما توصیه ی من به دوستان و خودم به قول حافظ اینه:

مصلحت دید من این است که یاران همه کار   بگذارند و خم طره ی یاری گیرند.

از هر فرصتی برای دوست داشتن و عشق ورزیدن به دلبستگانتان بهره بگیرید. و نگذارید مشکلات زندگی شما را از لذت عاشقی محروم کند.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

آزاده
11 آبان 91 12:02
سلام عزیز دلم خدا قوت تمام وبلاگت رو خوندم مثل همیشه از نوشتاری حظ فراوان بردم. قدرت کلامت این قدر هست که آدم فکر میکنه مستقیم داره در کنارت بچه ها رو میبینه.من هنوز مادر نشدم هنوز اول راهم اما لحظاتت رو حس می کنم.تمام خستگی هات رو خدا میبینه و مطمئن باش تو مادر بسیار لایق و پرتلاش و مهربانی هستی و بچه هات به تو افتخار میکنن.تو در راه رشد و بالندگی آنها از جان مایه میگذاری و این توانایی رو هر مادری نداره.به خود مطمئن باش تو شاید بهترین آشپز و کدبانو نباشی اما خدا انقدر به تو اعتماد داره که 3 امانت به تو سپرده و مطمئنه که تو می تونی در اعتلای روح بنده هاش بهترین فرد باشی
موفق باشی لیلا
دوستت دارم


ممنون از تو و همه
زهره مامان آریان
15 آبان 91 22:08
یه زیرپوش که سهله این بچه ها آدم رو به خریدن هرچی راضی می کنن تا فقط کمتر غر بزنن. پسر من تنها کاری که با رضایت انجام میداد حموم رفتن بود که الحمدا.. جدیدا با گریه میبرمش تو حموم و البته با گریه بیرون میارمش. فکر منم باید فکر زیرپوش باشم.