بدون عنوان
سارا خيلي از داشتن داداش كوچولو خوشحاله. بالاخره 5 انگشت خانواده ش كامل شدند. حالا هم خواهر داره م برادر.
من انرژي زيادي و از دست داده ام. دوران بارداري نسبتا سختي بود. خدا رو شكر كه به خير گذشت. پسر كوچولوي ما بعد از تولد كمي ناله مي كرد و رفلكسهاي مناسبي نداشت. اين شد كه پزشك سخت گيرش 6 روز بستريش كرد. روزهاي سختي بود. كمردرد شديد، سردرد ناشي از بي خوابي. داستان غم انگيز بيماران ديگه و از هه سخت تر دلتنگي من براي دختراي نازم. نا سلامتي روزي بيست بار همديگه رو مي بوسيديم و قربون صدقه هم مي رفتيم.
حالا هم كه پسر 23 روزه ما سرما خورده. يك ماهي هست كه ويروس سرماخوردگي از خونه مون بيرون نرفته. از ديشب دستگاه بخور روشن كرديم.
از مطب دكتر كه برگشتيم داروي ني ني رو شروع كردم. خيلي مضطرب بودم كه مبادا نتونه خوب شير بخوره و مكافات بستري شدن شروع بشه. مامان اون شب پيشمون موند تا كمكم كنه. خدا رو شكر كه شير مي خوره. فقط سرفه اذيتش مي كنه.
فينقيلي من!