سهیلسهیل، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 19 روز سن داره
ساراسارا، تا این لحظه: 18 سال و 7 ماه و 3 روز سن داره
صباصبا، تا این لحظه: 14 سال و 7 ماه و 24 روز سن داره

شاد با فرزندانمان....

ميدونم خيلي دير كردم

1390/9/22 12:31
نویسنده : ليلا
687 بازدید
اشتراک گذاری

خوب حالا بايد از كجا بگم . يك لحظه! آهان

سارا كلاس اوليه. چقدر حال ميده وقتي در جواب ديگران ميگي: دخترم كلاس اوله

چقدر درسهاشون قشنگ شده. رياضيشون سختتر شده ولي به نظر من خيلي به تقويت خلاقيت بچه ها كمك ميكنه.

توي آبانماه بود كه اولين املا رو به سارا گفتم. چقدر شيرين. هفته اي يكبار هم والدين بايد املا بنويسند.

وقتي كلمه آب رو ياد گرفتند يك شعر زيبا در اينباره براي والدين ارسال كردند كه زيبا و سرشار از احساس بود. يادم باشه حتما براتون بنويسم.

صبا خيلي بلا شده. هم اذيت ميكنه و حرف گوش نميده، هم خيلي شيرينه. شيرين زبونيهاش حسابي ما رو مي خندونه.

 

 

يه روز دعواش كردم آخه هرچي مي گفتم نكن ادامه ميداد. از اون كار دست برداشت و اومد پيش من تا بريم بيرون از خونه. نگام كرد و گفت : چيه هي هي هي  غرغر ميكني؟

نمي دونستم بخندم يا جيغ بزنم.

وقتي بغلش مي كنم و مي گم دوستت دارم اون هم منو مي بوسه و ميگه منم دوست دارم.

گاهي هم لب به لب مي بوسه. گاهي هم انقدر محکم مي بوسه كه صورت آدم خيس ميشه. البته خيلي بوسش گرونه.

سارا ديگه تو اتاق خودش مي خوابه . گاهي شبها هم نيمه شب سرو كله اش توي لحاف من پيدا ميشه.

بچه ها سمنو خيلي دوست دارند. موقع خوردن ليمو به آدم امان نمي دهند. اما خيلي طرفدار پرتغال نيستند. صبا نارنگي هم دوست نداره ولي قاتل خياره.

هر دوشون معتاد سي دي و فيلمند. صبا وقت و بي وقت ميگه: برام شيندرا خوشگل شورَتي بنداز.

در حال حاظر حالم از هرچي سيندرلا و شركه به هم مي خوره.

اوه اوه يادم اومد از وسواس صبا تو لباس پوشيدن بگم. اولا حتما بايد لباسش خوشگل باشه! خدا نكنه چشمش بخوره به پيراهنش. گريه كه دامن بپوشم. اگه لباسش كثيف بشه يا حتي نجس بشه براي عوض كردنش سناريو دارم. گاهي به جوراب گير ميده. فقط توي خونه خودمون جورابش رو در مياره. 

يه مدت عشقش اين بود كه لباساي سارا رو بپوشه. اون وقت بايد غرغر دوتاشونو تحمل مي كردم.

روز اول مدرسه مجبور شدم لباس پيش دبستاني سارا رو تن صبا كنم تا ساكت بشه. تو تنش زار مي زد. همون شكلي بردمش پيش پرستارش. روزهاي بعد به سر كردن مقنعه و دوش گرفتن كيف ژارسال سارا قناعت مي كرد. تا كم كم از سرش افتاد.

چند روز به دمپاييهاي سبزش گير مي داد.فكرش رو بكن لباس خوشگل تنش ميكردم با دمپاييهاي سبز .چه تركيبي! يا سارافون با شلوار! يا روسري روي كلاه!

خلاصه خدا نكنه كه فيل بچه ها ياد هندستونو كنه. بايد خر ببري و باقلي بار كني

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)