رقابت، تقليد، عرض اندام و ...
ديشب سارا داشت ماجراي افتادنش از دوچرخه (عيدي سال ۹۰) را براي مادربزرگش تعريف مي كرد. صبا خانم هم به تقليد از خواهرش جلوي مادربزرگ ايستاده بود و همزمان با سارا، به زبان خودش بلغور مي كرد. اگه فقط گوش مي كردي انگار كه يكي داره صحبتهاي سارا رو به زباني بيگانه براي شنوندگان ترجمه مي كنه. سارا پاچه شلوارش رو داد بالا تا جاي ضرب ديده رو نشون بده. صبا هم به زور سعي مي كرد لنگ كوچولو شو بذاره روي ميز. همه غرق خنده شده بوديم. مادربزرگ گيج شده بود كه به كي گوش بده. هيچ كدوم هم دست بردار نبودن. خلاصه چند دقيقه بعد عمه هم آمد و همين نمايش براي عمه جان هم اجرا شد.
سارا كه به نظرش اومد ني ني بودن جالب توجه تره شروع كرد چهار دست و پا رفتن و ني ني بازي با عمه .
ولي باز سارا شد دو تا شعر خوند و تشويق شد.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی