شروع سال در خانه ما چه خبر
در آستانه سال نو از بس صبا منو سوال پیچ می کرد تا از راز کادوی عیدش سر در بیاره سهیل هم حساس شده بود. از صبح سه شنبه بیقراریهاش برای دریافت عیدی شروع شد. گریه کرد، نق زد. " پس کی عید میشه" " من دیگه خسته شدم" " کادو مو بیارین ". ما هم هی سرش رو گرم کی کردیم. صبر کن بذار عید بشه. می خایم سورپرایز بشی و خلاصه انتظار به سر اومد. آخه طقلک ساعت و دقیقه و ثانیه حالیش نمی شد. نگاهش رو معطوف کرده بودم به شمارش معکوس گوشه صفحه تلویزیون که بابا هر وقت همه این عددها صفر شد عید شده.
ساراجون یک هدفون بلوتوثی با یک فلش مموری کادو گرفت. صباخانوم یک اسباب بازی صندوق فروشگاه و سهیل یک چادر بازی فنری با طرح بن تن.
دایی وحید و زندایی عزیز هم براشون کادو گرفته بودند. برای دخترا یک کیف دوشی شیک که اتفاقا با لباس عیدشون هم جور دراومد و سهیل هم یک جور اسباب بازی ساختنی.
آره بابا بالاخره دایی وحید هم نامزد کرد. عقدشون تو ماه اسفند بود و پایان خوشی برای دو خانواده رقم خورد. پر از آرزوهای خوب برای همه جوونا.
مامانی و بابایی هم برای صبا یک ماشین لباس شویی و برای سهیل یک اتوبوس گرفتند.
خلاصه بچه ها کادو بارون شدند.
سهیل فکر کرده بود حالا هرجا بره کادو می گیره. توجیهش کردم که نه بقیه پول میدن. دست برقضا از یه مهمانی که برمیگشتیم تو آسانسور گفت:" اِ یادمون رفت پول بگیریم!"