جشن فارغ التحصیلی سارا
یکشنبه ٢٥/٢/٩٠ ، من و بابا سعید دعوت شده بودیم به جشن فارغ التحصیلی سارا جون. با یک دعوتنامه خوشگل که عکس دسته جمعی بچه ها به همراه مربیها روش چاپ شده بود. از اونجائیکه سارا خانوم باید دکلمه مادر رو تو جشن میخوند شب قبل رفنیم و به هر زحمتی بود یک جفت کفش نو و خوشگل برایش خریدیم. خوشبختانه قبلا موهای هر دوشونو کوتاه کرده بودم که خودش ماجرا داره. بعد از ظهر روز موعود رسید و به اتفاق رفتیم جشن. هرچند صبا خانوم حسابی با غرغرهاش از خجالت مامان و باباش دراومد، اما در کل خوش گذشت. هم خودمون فیلم گرفتیم هم قراره مدرسه سی دی برنامه رو به همه بده.در نهاین به بچه ها یک لوح داده شد که عکس تکی هر کدوم توش بود به همراه یک هدیهکه مثل شکلات کادو شده بود.( جاحوله ای عروسکی ). ایشالا فارغ التحصیلی دانشگاه!
و اما ماجرای کوتاهی مو. از اونجایی که صبا سابقه خوبی در کوتاه کردن مو در آرایشگاه نداشت تصمیم گرفتم این بار هر دوشونو باهم ببرم. شاید به تقلید از سارا صبا هم قبول کنه بشینه رو صندلی، پیش بند ببنده، آرایشگر رو سرش با آب پاش آب بپاشه و در نهایت قیچی کنه. اول سارا نشست و صبا تماشا کرد. کم کم حس حسادتش تحریک شد. هنوز کار سارا خانوم به نصف نرسیده بود که صبر صبا به سر اومد. هی پیش بندشو می کشید، پا رو زمین می زد و خلاصه با زبان بی زبانی می گفت که من هم می خوام. بعد از اتمام پیرایش موی سارا، با کمال اشتیاق نشست و همه انتظارات من رو برآورده کرد. بی سرو صدا. نقشه با موفقیت اجرا شد. سارا ذوق کرده بود و می گفت الان بابا سورپرایز میشه. حالا این واژه رو از کی یاد گرفته بود خدا می دونه . تو راه برگشت خونه بودیم که بابا از دور ما رو دید. جدا هم غافلگیر شد. چون کل تصمیمگیری و اجرای اون کمتر از یکساعت طول کشید. برای خودم هم هیجان انگیز بود.